توتیای بصر. توتیای دیده. سرمۀ چشم. آنچه موجب روشنائی دیده شود. آنچه بینائی را نیرو دهد: ز یزدانپرستی خبر دادشان ز دین توتیای نظر دادشان. نظامی. رجوع به توتیاو دیگر ترکیبهای آن شود
توتیای بصر. توتیای دیده. سرمۀ چشم. آنچه موجب روشنائی دیده شود. آنچه بینائی را نیرو دهد: ز یزدانپرستی خبر دادشان ز دین توتیای نظر دادشان. نظامی. رجوع به توتیاو دیگر ترکیبهای آن شود
توتیهالبحر. اورسن. بلوط دریائی... صدفی پوشیده از نک ها. (از دزی ج 1 ص 154). قنفذالبحر. توتیاالبحر. خارپشت دریائی. (از فرهنگ فرانسه - فارسی نفیسی در ذیل اورسن). حیوانی است دریائی از شاخۀ خارپوستان به حجم یک سیب و تیره رنگ که بدنش از یک صدف کروی شکل کاملاً محکم پوشیده شده و دارای خارهای بسیار است
توتیهالبحر. اورسن. بلوط دریائی... صدفی پوشیده از نک ها. (از دزی ج 1 ص 154). قنفذالبحر. توتیاالبحر. خارپشت دریائی. (از فرهنگ فرانسه - فارسی نفیسی در ذیل اورسن). حیوانی است دریائی از شاخۀ خارپوستان به حجم یک سیب و تیره رنگ که بدنش از یک صدف کروی شکل کاملاً محکم پوشیده شده و دارای خارهای بسیار است